خدايا دانايي راچراغ راهمان كن

فرهنگی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
سلام علی آل یس سلامی چو بوی خوش آشنایی به وبلاگ صبح امیدخوش آمديد
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مفيد ترين مطلب را انتخاب كنيد.

خدايا دانايي راچراغ راهمان كن
نویسنده : خدیجه
تاریخ : پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393

 

جهنم تاریک بود.

جهنم سیاه بود .
جهنم نور نداشت.
 شیطان هر روز صبح از جهنم بیرون می آمد و
مشت مشت با خودش تاریکی می آورد.
 تاریکی را روی آدم ها می پاشید و خوشحال بود،
اما بیش از هر چیز خورشید آزارش می داد…
خورشید ، تاریکی را می شست . می برد و
شیطان برای آوردن تاریکی هی راه بین جهنم و روز را می رفت و
برمی گشت. و این خسته اش کرده بود.
شیطان روز را نفرین می کرد. 
روز را که راه را از چاه نشان می داد و دیو را از آدم.
شیطان با خودش می گفت:
کاش تاریکی آنقدر بزرگ بود که می شد روز را و نور را و خورشید را در آن پیچید 
یا کاش …
و اینجا بود که شیطان نابینایی را کشف کرد:
کاش مردم نابینا می شدند. 
نابینایی ابتدای گم شدن است و گم شدن ابتدای جهنم.
 
***
اما شیطان چطور می توانست همه را نابینا کند!
 این همه چشم را چطور می شد از مردم گرفت!
شیطان رفت و همه جهنم را گشت و از ته ته جهنم جهل را پیدا کرد.
 جهل را با خود به جهان آورد.
 جهل ، جوهر جهنم بود.
***
حالا هر صبح شیطان از جهنم می آید و به جای تاریکی،
 جهل روی سر مردم می ریزد و جهل ، تاریکی غلیظی است که
دیگر هیچ خورشیدی از پس اش بر نمی آید.
چشم داریم و هوا روشن است اما راه را از چاه تشخیص نمی دهیم .
چشم داریم و هوا روشن است اما دیو را از آدم نمی شناسیم.
وای از گرسنگی و برهنگی و گمشدگی.
خدایا ! گرسنه ایم ، دانایی را غذایمان کن.
خدایا ! برهنه ایم ، دانایی را لباس مان کن.
خدایا !گم شده ایم ، دانایی را چراغ مان کن.
***
حکیمان گفته اند: 
دانایی بهشت است و جهل ، جهنم.
خدایا !
اما به ما بگو از جهنم جهل تا بهشت دانایی چند سال نوری ،
رنج و سعی و صبوری لازم است !؟
 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
ثنــــای دوست داشتنی در تاریخ : 1393/2/18/4 - - گفته است :
گفت دانایی : که گرگی خیره سر



هست پنهان در نهاد هر بشر!



هرکه گرگش را دراندازد به خاک



رفته رفته می شود انسان پاک!



هرکه با گرگش مدارا می کند



خلق و خوی گرگ پیدا می کند...



اینکه مردم یکدگر را می درند



گرگهاشان رهنما و رهبرند!



اینکه انسان هست اینسان دردمند



گرگها فرمان روایی می کنند!



این ستمکاران که با هم همرهند



گرگهاشان آشنایان همند!



گرگها همراه و انسانها غریب



با که باید گفت این حال عجیب!
پاسخ:بسيار زيبا بود ممنونم الهه خانوم مهربون


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صبح امید و آدرس tagbakhshiyan1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 1221
:: کل نظرات : 3317

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 23

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1488
:: باردید دیروز : 20
:: بازدید هفته : 1533
:: بازدید ماه : 3073
:: بازدید سال : 116104
:: بازدید کلی : 417810

RSS

Powered By
loxblog.Com