صبح امید

یا ابا صالح المهدی ..
پاسخ:ای تمنای دل خسته دلان ادرکنی

آید آن روز که خاک سر کویش باشم

ترک جان کرده و آشفته رویش باشم

یوسفم گر نزند بر سر بالینم سر

همچو یعقوب دل آشفته بویش باشم...
پاسخ:چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی / چه شود که کام جوید زلب تو کام جویی شود اینکه از ترحم دمی ای سحاب رحمت /  من خشک لب هم آخر زتو تر کنم گلویی

آقــــآے مـَــن ،







""غفــلــــتِ "" مـــــآ از "" غِـیبــتِ "" تــو







غـَـم اَنگــیز تـَـر اَســت . .









..... وقـتـی مـیـگویـیـم خـدا كـنـد كـه بـیــایــی



شاید او میگوید:



خــدا كـنــد كــه بــخـواهــیــد!!!
پاسخ:روزی هزار بار دلت راشکسته ام بیخود به انتظار وصالت نشسته ام   هربار این تویی که رسیدی و در زدی هربار این منم که در خانه بسته ام   هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام

خدا کند که بهار رسیدنش برسد

شب تولد چشمان روشنش برسد

چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز

به این امید که دستم به دامنش برسد

هزار دست پر از خواهشند و گوش به زنگ

که آن انارترین روز چیدنش برسد

چه سالها که درین دشت ، خوشه چین ماندم

که دست خالی شوقم به خرمنش برسد

بر این مشام و بر این جان چه میشود یارب!

نسیمی از چمنش بویی از تنش برسد

خدای من دل چشم انتظار من تا چند

به دور دست فلک بانگ شیونش برسد؟

چقدر بر لب این جاده منتظر ماندن؟

خدا کند که از آن دور توسنش برسد
پاسخ:با این دل ماتم زده آواز چه سازم /بشکسته نی ام بی لب دم ساز چه سازم در کنج قفس می کشدم حسرت پرواز /با بال و پر سوخته پرواز چه سازم . . .