صبح امید

نخلهای بی حرکت ، نخلهای بی سر
بوی خاک و خون
و حصار بی حس شهر
که با صدای پا ، یا تیری می شکند
گریه کودک بی مادر
و مادر بی کودک
و چشمان مضطرب که صدای شب را در خود جای
می دهد
و تا روزی شکسته شود شب شوم
پوتین های کثیف
خاک پاک را آلوده می کند
باید که شکسته شود له شود پای دشمن ، قلب سنگ
دشمن
و اما ، می آیند از کرانه های نور
با امواجی از عشق می خوانند
آیه های سبز عشق
و اینان مقلدان کوی دل هستند
که پرده شب را پاره خواهند کرد
باز شد درهای فتح
و این بار
پا می گذارند یاران سرخ
با آیینه
با یک بغل ایثار و شهامت
و تبسم
قفل لب را باز می کند
چقدر زیباست آزادی و سرافرازی
صدایی از دریا
با خروش ، بدون تأمل
خبری بر تمامی باغ
برای تمام مردم
شهر شهیدان ، شهر خون
 خرمشهر ـ آزاد شد.
پاسخ:

خرم آن شهر که در کشور دل جاداردکوچه ای پر زگل لاله حمرا دارد —

با این که هزار بار ویران شده ای در خاطر ما هنوز خرمشهری —

– شهیدم!… محمد!… برادر!… منم که در شهر خونین قدم می زنم —

– عشق جوشیدوخرمشهر راکد وخموش وخسته نشد

نخل هایش اگرچه خون می خورد ریشه هایش به غم بسته نشد

ما معتقدیم که خرمشهر را خدا آزاد کرد

مایاد شهید گرانقدر محمد جهان آرا گرامی می داریم

روحش شاد و یادش همیشه در ذهن ها جاودان
پاسخ:ان شاالله ممنونم از حضورتون سرباز امام زمان

شهر خورشید



محمود اکرامی



گفتند: «این خاک دیگر، سرو و صنوبر ندارد

خورشید اینجا غریب است، اینجا دلاور ندارد»

گفتند: «خوب است، خوب است در گوشه ای دفن سازیم»

این آسمان را که بوی بال کبوتر ندارد

هر چند تعریف کردند از سرخی شمعدانی

دیدند این بار عاشق از لاله بهتر ندارد

بردند یاران ما را بر شانه های خیابان

بردند و بردند انگار، این کوچه آخر ندارد

در سینه از سوگ گل ها یک آسمان ابر دارم

یک شب بیاید ببیند هر کس که باور ندارد

همین جاست شهری که گویند «شهر خورشید» باشد

شهری که «یوسف» در آنجا ترس از برادر ندارد.





سالروز آزاد سازی خرمشهر برشما وتمامی ملت ایران زمین مبارک

شادی روح امام وشهدای عزیز

صلوات

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم......
پاسخ:ممنون از شعرهای بسیار قشنگت