عليرضا(فرزند شهيد) حرف مي زد ومادر اين گونه مي نوشت:

فرهنگی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
سلام علی آل یس سلامی چو بوی خوش آشنایی به وبلاگ صبح امیدخوش آمديد
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مفيد ترين مطلب را انتخاب كنيد.

 

عليرضا حرف مي‌زد و مادر مي‌نوشت.
 مي‌نوشت تا بماند يا شايد مصطفي بخواند...
 عليرضا داشت عكس خودش و بابا مصطفايش را تماشا مي‌كرد در دست مردماني
كه مثل ما نبودند، اما مثل 9دي و 22 بهمن ما، آمده بودند راه‌پيمايي
و مادر مي‌گفت :
اين يعني خون بابا مصطفاي تو خيلي زود ثمر داده و گل كرده...
اين عكس‌ها گلبرگ سرخ لاله‌هاست كه روييده در شهرهاي آمريكا... 
عليرضا حرف مي‌زد و مادر مي‌نوشت تا بماند يا شايد مصطفي بخواند...
عليرضا داشت نقاشي شيطان را مي‌كشيد و مي‌خنديد؛
مي‌گفت :
شيطان آدم‌ها را گول مي‌زند، ولي سال‌هاست كه ديگر هيچ آدمي گول شيطان بزرگ را نمي‌خورد؛
نشان به آن نشان كه مادربزرگ مي‌گفت:
آمريكا كه هيچ، اسرائيل هم هيچ غلطي نمي‌تواند بكند..
عليرضا حرف مي‌زد و مادر مي‌نوشت تا بماند يا شايد مصطفي بخواند...
مي‌گفت :
توپ من سرخ و سفيد و آبي نيست، سبز و سفيد و قرمز است
و رويش نوشته الله؛ يعني خدا؛ يعني كه خدا هست و باباي من پيش خداست
و از آن بالا دارد به من نگاه مي‌كند و حتي اگر بروم روي دوش بابابزرگ،
 باز بابا از من بالاتر است و حتي اگر ستاره‌ها هم بخوابند و خورشيد برود پشت ابر،
 باز باباي من هست و نورش كه نور شهيد است، روشن مي‌كند همه جاي جهان را...
عليرضا حرف مي‌زد و مادر مي‌نوشت تا بماند يا شايد مصطفي بخواند...
 بخواند كه موشك كاغذي عليرضا كه رويش نوشته شده اسرائيل بايد محو شود و بردش تا خودِ خود تلاويو هست، نيازي نيست كه پرتاب شود،
همين كه بابا خامنه‌اي يك ساعت سخنراني كند، اسرائيل خودبه‌خود رنگ مي‌بازد از ترس و كم كم محو مي‌شود...
مادر مي‌نوشت و عليرضا مي‌خواند از بَر قصه‌ي دلِ تنگ و لباي خندون و چشاي گريون و بوسه‌ي بابا را
و مي‌گفت :
كه خون باباي من رنگين بود و وقتي ريخت روي زمين، چشم‌هاي همه‌ي بچه‌ها و بزرگ‌ها و
حتي بابا خامنه‌اي سرخ شد، اما رنگين‌تر نبود از خون امام حسين كه علي‌اصغرش سه‌سال و نيم از من كوچك‌تر بود
و من، عليرضاي هسته‌اي، 22 بهمن امسال روي دوش بابابزرگ با مشتم كه قدرتش
از بمب اتم بيش‌تر است مي‌زنم توي دهن آمريكا...
 
با تشكر از نرگس خانوم عزيزم بابت اين متن زيبا



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
کوثر در تاریخ : 1393/3/28/3 - - گفته است :
ما مدیون خون شهدا هستیم
برای شادی روح امام و شهدا صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


پاسخ:اللهم صل علي محمد وأل محمد وعجل فرجهم


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صبح امید و آدرس tagbakhshiyan1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 1221
:: کل نظرات : 3317

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 23

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1324
:: باردید دیروز : 20
:: بازدید هفته : 1369
:: بازدید ماه : 2909
:: بازدید سال : 115940
:: بازدید کلی : 417646

RSS

Powered By
loxblog.Com